نقد نظریه کعبه پترایی

بازخوانی نقادانه نظریه «دو کعبه» در پرتو شواهد قرآنی، تاریخی و زبانشناختی
چکیده:
مقاله حاضر به نقد و بررسی نظریهی «دو کعبه» میپردازد؛ نظریهای که بر اساس برخی فرضیات زبانشناختی و جغرافیایی، مکان کعبه ابراهیمی را نه در مکه، بلکه در پترا (اردن کنونی) معرفی میکند. این نقد، با تکیه بر آیات صریح قرآن، اجماع تاریخی منابع اسلامی و شواهد میدانی باستانشناسی، نشان میدهد که ادعای انتقال قبله از شمالغرب شبهجزیره به جنوب حجاز، فاقد پشتوانه روایی و علمی است. همچنین، نقد حاضر تأکید میکند که بهرهگیری مقاله از شباهتهای زبانی میان عربی و زبانهای سامی شمالی، بهجای آنکه مستند به تحلیل تاریخی دقیق باشد، بیشتر بر سوءبرداشتهایی از ریشهشناسی الفاظ مبتنی است. در پایان، مقاله «دو کعبه» در چارچوب رویکردهای نئو-اورینتالیستی ارزیابی شده و ضعف روشی و استنادی آن مورد تأکید قرار میگیرد.
مقدمه
اخیرا مقاله ای در فضای مجازی منتشر شده با عنوان «دو کعبه در تاریخ اسلام…» با تکیه بر تحلیل زبانشناختی و جغرافیایی، در پی اثبات نظریهای است که کعبهی اصلی و ابراهیمی را نه در مکه، بلکه در پترا (شمالغرب عربستان) معرفی میکند.
در ادامه، این مقاله از منظر تاریخی، قرآنی، زبانشناسی، و روششناختی مورد نقد قرار میگیرد:
- نقد تاریخی و روایی
ضعف در توجه به اجماع تاریخی و روایی: هزاران روایت تاریخی، از سده اول هجری، مکه را جایگاه کعبه ابراهیمی معرفی میکنند؛ این شواهد از منابع اسلامی، آثار جغرافیدانان مسلمان، متون غیرمسلمان (همچون منابع سریانی و یونانی) و حتی سنگنوشتههای مربوط به دوران جاهلیت بهدست آمدهاند. کنار گذاشتن یا تضعیف این منابع با تکیه صرف بر تحلیلهای زبانشناختی و جغرافیایی، از نظر روششناسی علمی قابل دفاع نیست.
عدم التفات به منابع یمنی و حجازی: آثار خطی و تاریخی مربوط به منطقهی مکه و یمن (مانند کتیبههای معینی، سبایی و حمیری) حاکی از وجود مناسک حج و موقعیت برجسته کعبه در قرنها پیش از اسلام در همین منطقهاند؛ که با نظریه انتقال کعبه از شمال به جنوب همخوانی ندارد.
- نقد قرآنی و دلالی
عدم انحصار واژگان سامی به شمال: اینکه واژگانی مانند “صلاه” یا “زکاه” ریشه در آرامی یا سریانی دارند، درست است؛ اما این ریشهشناسی، دلالت بر موقعیت جغرافیایی قرآن ندارد. زبان قرآن از خانوادهی زبانهای سامی است، و اشتراک واژگان میان زبانهای سامی (عربی، عبری، آرامی، سریانی) امری طبیعی است و بههیچوجه دلیل مکانیابی خاص جغرافیایی نیست.
اشتباه در فهم توصیفات قرآنی: اشارهی قرآن به “زیتون”، “باران”، یا “کوههای سرسبز”، الزاماً ناظر به محل کعبه نیست. قرآن کتاب هدایت است و از بیان عمومی برای اشاره به آیات الهی در طبیعت بهره میبرد، نه گزارشهای جغرافیایی دقیق. از سوی دیگر، آیاتی همچون «بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ» (ابراهیم: ۳۷) صراحتاً مکه را سرزمین خشک و بیکشاورزی معرفی میکند، که با اقلیم پترا نمیسازد.
- نقد زبانشناختی و روششناسی
آمیختگی زبانشناسی با ایدئولوژی تاریخی: استفاده از زبانشناسی تاریخی برای رد جایگاه کعبه، در صورتی معتبر است که تحلیل واژگان با شواهد تاریخی و باستانشناسی متقن همراه باشد. در این مقاله، تحلیلهای زبانشناسی بهصورت انتخابی و جزئی ارائه شده و بیشتر بر واژگان مشتقشده تمرکز دارد، نه بر نحو یا ساختار کلان زبان قرآن.
اشکال در روش تحقیق بینارشتهای:
مقاله مدعی بهرهگیری از “جغرافیای مقدس” است، اما شواهد جغرافیایی آن گزینشی و ضعیف است. نقشههای باستانی، مسیرهای تجاری، گزارشهای مسافران پیش از اسلام، و نقش قریش در مدیریت حج همگی گویای موقعیت تثبیتشده مکه بهعنوان مکان کعبه هستند.
- نقد نهایی: آمیختگی فرضیه با نظریات نئو-اورینتالیستی
این مقاله در ادامهی جریان شبهات مستشرقان جدید (مانند دنیس مکایوی، کریستوف لوکزنبرگ و تام هولاند) قرار دارد که میکوشند خاستگاه اسلام را از جنوب به شمال حجاز یا شام منتقل کنند. این نظریات، اغلب با اهداف ایدئولوژیک و در بستر پروژههای غربی بازنویسی تاریخ ادیان مطرح میشوند و در محیطهای دانشگاهی شرقشناسی هم با نقدهای جدی مواجهاند.
نتیجهگیری:
نظریهی «دو کعبه» نه تنها از نظر منابع روایی و تاریخی اسلامی ضعیف است، بلکه از نظر قرآنی، زبانشناختی و جغرافیایی نیز دچار کاستیها و پیشفرضهای ایدئولوژیک است. این مقاله با وجود ظاهری علمی، در عمل مبتنی بر گزینشگرایی و کنار گذاشتن بخش عظیمی از شواهد معتبر است و نمیتواند بهعنوان نظریهای علمی در تاریخ اسلام پذیرفته شود.
✍️ محمد هادی عباسی
🗓 ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴