تناقضات احمد بصریشاخصمطالعه انلاینمقالاتنقد احمد الحسن بصری

بررسی پاسخ احمد بصری به اولین سوال المتشابهات

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علی المهدی الذی وعد الله به الأمم

بررسی اولین اجابه احمد اسماعیل هنبوشی در کتاب المتشابهات و اثبات کفر و زندقه وی

السیّد مهدی النورانی

یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آَیَاتِی وَیُنْذِرُونَکُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هَذَا قَالُوا شَهِدْنَا عَلَى أَنْفُسِنَا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا وَشَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُوا کَافِرِینَ

علم، از جمله ودیعه های الهی می باشد که عارض بر عقل می شود وبا توجه به حجت ظاهری (ائمه علیهم السلا) سبیل هدایت را می پیماید و در غیر اینصورت است که به وادی گمراهی و ضلالت کشیده شده و بالقطع والیقین در زمره کافران در روز قیامت خواهد بود .

کما اینکه در طول تاریخ، مدعیان علم در مقابل حجج الهی قد عَلَم کرده و ندای أنا رجل را برآوردند وبدین وسیله مسبب ضلالت خود و متبعینشان گشتند در حالیکه نزد تابعین حقیقی حجج الهی مفضوح و مسوَد گشته اند … .

جمیع مدعیان از قدیم تا حال حاضر با تلوّن در بیان و مُغلق گویی در صدد ابراز علوم واهیه خود بوده اند در حالیکه در بیان مطالب خود دچار انتحال علمی از دیگر مدعیان شده و با کمال وقاحت ادعای علم من عند الله را می کنند.

لکن تناقض و کفر گویی ها و خلاف عقائد قطعی سخن گفتن آنها بهترین طریق برای مقابله و تبیین فضح و دجالیت آنها خواهد بود .

کما اینکه در عصر حاضر یکی از مدعیان پر طمطراق شخصی کذاب ، جاهل و مارق بنام احمد اسماعیل می باشد که که از این امورات عقب نمانده بلکه گوی سبقت را از دیگر مدعیان ربوده است .

از آنجایی که احمد اسماعیل بصری و من تبع او مدعی علم بوده اند ، بالاخص خود وی مدعی می باشد که در زمینه تبلیغ امور دینی معصوم بوده و دچار خطا نمی شود به همین جهت  بر آن شدیم که از باب نمونه اولین پاسخ او در کتاب المتشابهات را به نقد و بررسی قرار بدهیم تا کفر و زندقه و الحاد او برای شیعیان اهل البیت علیهم السلام و تابعین بیسواد و ابله وی نیز روشن بگردد که تابع چه شخصی شده اند .

وی در کتاب موسوم به المتشابهات که جمع آوری اجوبه او در اموراتی که به زعم جاهلانه اش در زمره متشابهات برای مردم می باشد ، گویی خواسته فصل الخطاب را بیان کند و شیعیان را از حیرت خارج کند ضمن اولین سوالی که میشود اینگونه پاسخ می دهد :

سؤال/ ۱: اعرف الله بالله ([۲۹]) ؟

الجواب: أی اعرف الله سبحانه وتعالى بالله فی الخلق، وهو الإمام المهدی (ع) ، فهو صلوات ربی علیه تجلی وظهور الله فی الخلق، أی تجلی وظهور مدینه الکمالات الإلهیه فی الخلق.

وبعباره أخرى: تجلی وظهور أسماء الله سبحانه فی الخلق، فهو صلوات ربی علیه وجه الله سبحانه وتعالى الذی یواجه به خلقه، فمن أراد معرفه الله سبحانه لابد له من معرفه الإمـام المهدی (ع) ([۳۰]).

[۲۹] – الظاهر أنّ هذا السؤال منبثق عن قول أمیر المؤمنین (ع): (اعرفوا الله بالله والرسول بالرساله وأولی الأمر بالأمر بالمعروف والعدل والإحسان) الکافی: ج۱ ص۸۵، التوحید للشیخ الصدوق: ص۲۸۵ – ۲۸۶.

 [۳۰] – وهذا ما ورد عنهم فی أحادیثهم (ع)، فقد ورد فی الزیاره الجامعه : (… من أراد الله بدأ بکم ، بکم یبین الله الکذب، وبکم یباعد الله الزمان الکلب …). وعن برید العجلی قال: سمعت أبا جعفر (ع) یقول: (بنا عبد الله، وبنا عرف الله، وبنا وحِّد الله تبارک وتعالى، ومحمد حجاب الله تبارک وتعالى) الکافی : ج۱ ص۱۴۵.

پرسش اول : خدا را با خدا بشناس یعنی چه ؟

پاسخ : یعنی خدای متعال و سبحان را با خدا در خلق بشناس واو همان امام مهدی ع می باشد . ایشان که سلام و صلوات خدا بر او باد ، تجلی و ظهور خدا در خلق است ؛ یعنی تجلی و ظهور کمالات الهی در خلق و به عبارت دیگر : تجلی و ظهور نام های خدای سبحان درخلق می باشد . ایشان که صلوات پروردگارم بر او باد ، همان وجه خداوند سبحان و متعال می باشد که با آن رو به سوی خَلقش می کند ؛ پس هر که بخواهد خدای سبحان را بشناسد ناگزیر باید امام مهدی ع را بشناسد .

المتشابهات ، احمد بن اسماعیل ، ج ۱ ص ۱۷ .

ملاحظه می کنید کل پاسخ او در چند مورد خلا صه میشود :

الف. معنای حدیث معرفه الله بالله ، همان الله در خلق می باشد که امام ع خدای در خلق می باشد .

ب. امام ع تجلی و ظهور کمالات الهیه می باشد .

که به نقد موردی آنها خواهیم پرداخت .

 معنای حدیث معرفه الله بالله ، همان الله در خلق می باشد که امام ع خدای در خلق می باشد از جهت تجلی و ظهور کمالات الهیه :

احمد اسماعیل هنبوشی در معنای این روایت شریفه مدعی گشته که معنای «معرفه الله بالله» یعنی به خدا در خلق و خدا در خلق را همان امام معنا کرده است در حالیکه این سخن ، خلاف ضروریات مکتب اهل البیت و عقائد حقه می باشد که ما ابتدا به معنا صحیح روایت شریفه می پردازیم و بعد از آن به دو مطلب باطلی که او در این قسم بیان کرده خواهیم پرداخت :

معنای صحیح روایت شریفه :

قبل از ورود به بیان وجوه صحیحه برای روایت شریفه به این نکته می پردازیم که این مدعی کذاب و مارق مانند یگر نقاط کتب خودش از اصل روایت بی اطلاع بوده و بدون توجه به تتمه روایت که مبیِّن قسم اول روایت هست پرداخت حال آنکه اصل روایت به این نحو می باشد « عن أبی عبد الله علیه السلام قال : قال أمیر المؤمنین علیه السلام : اعرفوا الله بالله والرسول بالرساله وأولی الأمر بالمعروف والعدل والاحسان » ( التوحید للصدوق ، مؤسسه النشر الإسلامی التابعه لجماعه المدرسین بقم المشرفه ، ص ۲۸۶ ) و ملاحظه می فرمایید که روایت خود در تتمه طریق معرفت الرسول و الامام را مشخصا ذکر کرده که خود وجه فارقی در بین طریق معرفت الله و الرسول و الامام حال آنکه او بدلیل عدم تتبع کافی در روایات و جهل به تراث روایی شیعه دچار این تهافت در گفتار شد کما اینکه در دیگر مطالب نیز به همین وادی دچار شده هست و شخصی حدیثی جعل کرده و شرح آن را از وی می خواهد و او بدون علم به جعل آن و اشاره به آن ، مقبول فرض میکند و به شرح آن می پردازد :

سؤال/ ۱۰۲: قال الصادق (ع) ما معناه: (إن استطعت أن لا تأکل إلا الله فافعل)، ما معنى هذا الحدیث؟
الجواب: أی أن تکون ذاکراً لله سبحانه وتعالى على کل حال فالذکر طعام الروح، ثم أن تقلل طعام الجسد بقدر الحاجه له ، أی أن یکون للقوه لا للشهوه ، قال عیسى (ع): (لیس بالطعام وحده یحیى ابن آدم، بل بکلمه الله). وهکذا یحصل الإنسان على المقام فی السماوات الملکوتیه، ثم إنه یطعم ویسقى دونما طعام جسمانی مادی ، فالصائم إذا نام فی النهار یطعم ویسقى کما ورد فی الحدیث عنهم (ع) ([۲۰۶])، بل کثیرون عندما ینامون فی النهار أیام الصیام یرون فی الرؤیا أنهم أکلوا وشربوا ویستیقظون وقد ذهب عنهم الجوع والظمأ، وکأنهم أکلوا فی هذا العالم الجسمانی، فالإمام الصادق (ع) یرشد الناس إلى الإکثار من ذکر الله وتقلیل العروج على الدنیا. والحقیقه التی یجب أن یعرفها الناس هی أنه: (بالطعام یموت ابن آدم)، فبالطعام والشهوات تشغل الروح عن رقیها، وتنکب على تدبیر هذا البدن الجسمانی، وهذا الانشغال بالنسبه للروح هو نوع من الموت التدریجی، کما أنّ الذکر والسعی فی طریق الله سبحانه وتعالى هو نوع من الحیاه والرقی التدریجی.

سوال : معنای گفتار امام صادق ع چیست که می فرماید : اگر توانستی جز خداوند را نخوری پس چنین کن ؟

جواب : یعنی اینکه در همه حال ذاکر خداوند سبحان و متعال باشی، که ذکر، غذای روح است. دیگر اینکه از غذای بدن تا آن مقدار که نیاز دارد بکاهی؛ یعنی خوردن برای قوِت گرفتن باشد نه از روی شهوت. عیسی میفرماید:  )انسان فقط با غذا زنده نمیماند بلکه با کلمه ی خدا نیز زندگی مییابد ) به این ترتیب انسان در آسمانهای ملکوتی به مقامات میرسد، سپس او بدون غذای جسمانی مادی، میخورد و میآشامد. روزهدار اگر در روز بخوابد، سیر و سیراب میشود، همان طور که در حدیث از اهل بیت روایت شده است بسیاری از کسانی که در ایام روزه داری در هنگام روز به خواب میروند، در خواب میبینند که میخورند و مینوشند و وقتی بیدار میشوند میبینند که گرسنگی و تشنگیشان برطرف شده است، گویی که آنها در این عالم جسمانی خورده اند. امام صادق مردم را به بسیار گفتن ذکر خداوند و کاهش طلب دنیا ارشاد میفرماید واقعیتی که مردم باید بدانند این است که (انسان با غذا میمیرد). با غذا و شهوات، روح از ارتقا بازمیماند و به تدبیر این بدن جسمانی متوجِه و منحرف میگردد و برای روح، این مشغول شدن به معنای نوعی مرگ تدریزی است، همان طور که ذکر و تلاش در راه خداوند سبحان و متعال، نوعی حیات و پیشرفت تدریزی میباشد .

المتشابهات ، احمد بن اسماعیل ، ج ۳ ص ۱۲۶ – ۱۲۷ ( ترجمه )

فارق از شرح و توضیح که بما یضحک به الثکلی می باشد لکن جاهل به جعلی بودن این روایت می باشد حال آنکه در هیچ تراث روایی همچین روایتی ذکر نشده است .

با توجه به این برای تفهم صحیح معنای آن وجوه مختلفی را متذکر میشویم که صحیح می باشد :

وجه اول :

این گونه روایات مشیر بر آن هست که بیان کند خداوند عزوجل از آنجایی که متعالی از زمان و مکان و اجزاء و شبح و … می باشد لذا هیچ مخلوقی نمی تواند آینه شناخت و محل تشبیه خداوند تصور کرد بلکه باید خداوند را به خودش ( یعنی با توجه به این صفات کمالیه بخلاف مخلوقات می باشد ) شناخت .

کلام علما شیعه :

۱) شیخ کلینی علیه الرحمه :

ومَعْنَى قَوْلِه ع اعْرِفُوا اللَّه بِاللَّه یَعْنِی أَنَّ اللَّه خَلَقَ الأَشْخَاصَ والأَنْوَارَ والْجَوَاهِرَ والأَعْیَانَ فَالأَعْیَانُ الأَبْدَانُ والْجَوَاهِرُ الأَرْوَاحُ وهُوَ جَلَّ وعَزَّ لَا یُشْبِه جِسْماً ولَا رُوحاً ولَیْسَ لأَحَدٍ فِی خَلْقِ الرُّوحِ الْحَسَّاسِ الدَّرَّاکِ أَمْرٌ ولَا سَبَبٌ هُوَ الْمُتَفَرِّدُ بِخَلْقِ الأَرْوَاحِ والأَجْسَامِ فَإِذَا نَفَى عَنْه الشَّبَهَیْنِ شَبَه الأَبْدَانِ وشَبَه الأَرْوَاحِ فَقَدْ عَرَفَ اللَّه بِاللَّه وإِذَا شَبَّهَه بِالرُّوحِ أَوِ الْبَدَنِ أَوِ النُّورِ فَلَمْ یَعْرِفِ اللَّه بِاللَّه

معنای سخن امام که میفرماید : «خدا را به خدا بشناسید» آن است که خدای تعالی، اشخاص، نورها، جوهرها و اعیان موجودات را آفریده است. اعیان موجودات همان بدنهای آنها و جواهر، روحهای آنهاست. و خداوند عزیز و جلیل، نه شبیهّ جسمی است و نه شبیه روحی. و هیچ کس در آفرینش روح حساس و درک کننده، نقش و سببیتی ندارد. خداوند در آفرینش روحها و جسمها، یگانه است. پس آنگاه که از خدای تعالی دوگونه شباهت نفی شود، یعنی شباهت بدنها و شباهت روحها، شناخت خدا به خدا حاصل شده است و آنگاه که خداوند به روح یا بدن یا نور تشبیه گردد، خدا به خدا شناخته نشده است .

الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى ۳۲۸ هـ)، الکافی، ج‏۱، ص ۸۵، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعه الثانیه،۱۳۶۲ هـ.ش.

ب) سید اسماعیل طبرسی :

عمده طریق معرفه الله ، بلکه تمام طریق آن ـ همان تدبر و تفکر در آیات الاهیه و صنایع سنیۀ حضرت پروردگار است که به آن جهت، رفع غواشی اوهام نفس خواهد شد و آدمی را از درکات سافله، ترقی میدهد به درجات عالیۀ قرب خداوندی  .

کفایه الموحدین ، نسخه خطی ، انتهای اقامه ادله در اثبات صانع .

ادله ارشادیه مشیر به آن :

هو شیءّ بحقیقهّ الشیئیّه ، و إنّه شیءّبخلاف الأشیاء .    بحار الانوار ، ج ۳ ص ۲۶۰

– وإنما یشبه الشئ ، بعدیله ، فأما مالا عدیل له فکیف یشبه بغیر مثاله .                  بحار الانوار ، ج ۴ ص ۲۷۴

– لا شبه ولا مثل ولا ضد ولا ند ، لا یدرک ببصر ولا یحس بلمس ، ولا یعرف إلا بخلقه تبارک وتعالى .              بحار الانوار ج۳ ص ۱۹۳

– سئل أمیر المؤمنین علیه السلام بم عرفت ربک ؟ قال : بما عرفنی نفسه ، لا یشبهه صوره ، ولا یقاس بالناس ، قریب فی بعده ، بعید فی قربه ، فوق کل شئ ولا یقال شئ تحته ، وتحت کل شئ ولا یقال شئ فوقه ، أمام کل شئ ولا یقال شئ خلفه ، وخلف کل ولا یقال شئ أمامه ، داخل فی الأشیاء لا کشئ فی شئ ، سبحان من هو هکذا لا هکذا غیره .    بحار الانوار ، ج ۴ ص ۳۰۴

– فلیس اللّه عرف من عرف بالتشبیه ذاته .  بحار الانوار ، ج ۴ ص ۲۲۸

وجه دوم :

جمیع مخلوقات ثبوتا منحصر می باشد در ذات دارای مقدار و در عین حال اگر خداوند متعال حجج خود را به سمت مخلوقات ارسال نمی کرد آنها از التفات و درک این امر مستطیع نبوده اند لذا خداوند هست که مخلوقات را ملتفت به وجود خودش نمود .

کلام علما شیعه :

الف) شیخ جواد خراسانی علیه الرحمه :

و عند أهل البیت أن المعرفه (و المراد با المعرفه التفصیلیه التی هی محل الکلام و هی العلم بالصفات الحقه،) لیست بالاکتساب من طریق العقل أو الکشف من دون الصفه؛ أی بدون التوصیف و البیان من اللَّه، فلتصل بغیره و هذا الذی بنوا علیه أمرهم واضح بعد عدم کونه تعالی مدرکا ّ … و قد تقد ن م عن الحسی قوله: «و به تعرف المعارف، لا بها یعرف» و أیضا لما بینا أن ّأداه الإدراک قاصره عن درکه و أنه تعالی لا یکلف نفسا إلا وسعها و المعرفه مع ذلک مأمور بها، فلا یبقی إلا أن تکون بالبیان، فتکون توقیفیه و حیث لا أداه لنا تبلغ المدی؛ ای الغایه وصفه لقصورها عنه کان علی اللَّه البیان و الهدی ، کما قال تعالی «ان علینا للهدی» لأنه تعالی ماکلف العباد الا وسعهم … .

معرفت تفصیلی خداوند متعال، یعنی علم به صفات حقه ـ که مورد بحث ماست نزد اهل بیت از طریق عقل یا کشف بدون توصیف و بیان الاهی به دست نمیآید؛ پس این معرفت به غیر بیان الاهی حاصل نمیشود. این مبنای اهل بیت؟ در باب معرفت خدا با توجه به عدم امکان ادرا ک خداوند متعال، روشن و واضح است … پیش از این از امام حسین نقل شد که فرمود:  «معرفتها به خدا شناخته میشوند، نه اینکه خدا به معرفتها شناخته گردد» و نیز روشن شده است که ابزار ادرا کی از درک خدا ناتواناند و خدای تعالی هیچ شخصی را فراتر از توانایی او تکلیف نمی ّ کند؛ اما با وجود این، در احادیث به معرفت امر شده است؛ پس معلوم میشود مقصود از معرفتی که انسان بدان مأمور شده است، باید با توجه به بیان الاهی باشد؛ در نتیجه، معرفت خداوند، توقیفی خواهد بود و چون ابزاری برای ما وجود ندارد که بتوانیم با آن به وصف خدا برسیم، به دلیل آنکه ابزارها از آن ناتواناند، بر عهدۀ خداست که بیان و هدایت کند؛ چنانکه خدای تعالی میفرماید : «همانا هدایت بر عهدۀ ماست» ؛ زیرا خداوند بندگان را جز به اندازۀ توانشان تکلیف نکرده است .

شیخ محمد جواد خراسانی ، هدایه الاُمه إلی معارف الأئمه (ع) ؛ ص ۱۵۶.

ادله ارشادیه مشیر به آن :

فعرفهم نفسه ، ولولا ذلک لن یعرف .     بحار الانوار ، ج ۵ ص ۲۵۰

– أنه سئل عن المعرفه أهی مکتسبه ؟ فقال : لا ، فقیل له : فمن صنع الله عز وجل ومن عطائه هی ؟ قال : نعم ، ولیس للعباد فیها صنع ، ولهم اکتساب الأعمال … .        التوحید للصدوق ، ص ۴۱۶

– لم یکلف الله العباد المعرفه ولم یجعل لهم إلیها سبیلا .   بحار الانوار ، ج ۵ ص ۲۲۲

– لیس لله على خلقه أن یعرفوا قبل أن یعرفهم ، وللخلق على الله أن یعرفهم ، ولله على الخلق إذا عرفهم أن یقبلوه .                           التوحید للصدوق ، ص ۴۱۲    

وجه سوم :

نسبت هر خیر و نیکی به خداوند اولی می باشد از نسبت دادن آن امر به مخلوقات .

کلام علما شیعه :

الف) شیخ صدوق علیه الرحمه :

القول الصواب فی هذا الباب هو أن یقال : عرفنا الله بالله لأنا إن عرفناه بعقولنا فهو عز وجل واهبها ، وإن عرفناه عز وجل بأنبیائه ورسله وحججه علیهم السلام فهو عز وجل باعثهم ومرسلهم ومتخذهم حججا ، وإن عرفناه بأنفسنا فهو عز وجل محدثها ، فبه عرفناه .

سخن صحیح در این باب، آن است که گفته شود: ما خدا را به خدا شناختیم؛ زیرا ا گر او را به عقل خویش بشناسیم، عقل را او به ما داده است. ا گر او را به پیامبران،ّ رسولان و حجت ّهایش بشناسیم، خدا آنها را برای ما مبعوث کرده، فرستاده و حج قرار داده است و ا گر او را به خودمان بشناسیم، خداست که ما را ایجاد کرده است؛ پس در همه این صورتها، خدا را به خود او شناختیم .

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى۳۸۱هـ)، التوحید، ص۲۹۰، تحقیق: السید هاشم الحسینی الطهرانی ، ناشر: مؤسسه النشر الإسلامی التابعه لجماعه المدرسین بقم المشرفه .

ب) شیخ لطف الله صافی گلپایگانی حفظه الله تعالی :

محتمل است مقصود از اینکه از خدا طلب معرفت می شود این باشد که خدا خودش، خود را به بنده بشناساند زیرا هرچند انسان به هر چه او را بشناسد، آن معرفت هم به دلالت خدا میباشد چون همان شئ دلالتکننده را او آفریده است و خود را به آن شناسانده است و خود انسان را نیز که یکی از مجموعههای دلایل بیشمار او است او آفریده است …

لطف الله صافی ، معرفت حجّت خدا (شرح دعای اَللّهُمَّ عَرِّفْنی نَفْسَک) ، ص ۵۸ .

ادله ارشادیه مشیر به آن :

– یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لَا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلَامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلْإِیمَانِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ .    حجرات / ۱۸

– کَرِ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَکَى مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ .      نور / ۲۱

– الله عز وجل : یا ابن آدم أنا أولى بحسناتک منک ، وأنت أولى بسیئاتک منی ، عملت المعاصی بقوتی التی جعلتها فیک .   التوحید للصدوق ، ص ۳۶۳

به نحواجمال این وجوه صحیحه ای را که متذکر شده ایم را بخواهیم عرضه کنیم اینگونه خواهد بود که :

درک و معرفت در مخلوق ، بدون ابزار محال است، فلذا بدون تغییر در جزئی از ذات مخلوق، معرفت و علم حاصل نخواهد شد

مخلوق صرفا مستطیع است – با تعریف و صنع الهی – عالم و عارف باشد به اینکه «خالق الاشیاء: شیءِ موجودی است، که بخلاف المخلوقات است»، آن هم نه از راه احاطه بر خود ذات، بلکه از راه درک مخلوقیّت و حدوث اشیاء؛ پس بدون التفات عقل به آیتیّت و مخلوقیّتِ اشیاء، درک و معرفت به ذات خالقی که متعالی است از صفات مخلوقات عقلا محال است و در مقابل ذاتی که مجّرد و غیر متجزّی (غیر مقداری) است و زمانی و مکانی برای او نیست، و برایش حدّ و کیفی نیست، چگونه بنفسه برای مخلوق قابل وجدان و درک و احاطه است؟ آنچه به درکِ مخلوق در آید، محدود و مکیّف و مقداری است و قابل زیاده و نقصان و قابلِ تغییر، پس ادعای درک و معرفتِ ذاتی که حدّ ندارد، توسط مخلوقِ محدود، باطل است.

– … عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ: حَضَرْتُ مَجْلِسَ الْمَأْمُونِ وَ عِنْدَهُ الرِّضَا عَلِیُّ بْنُ مُوسَى علیه السلام فَقَالَ لَهُ الْمَأْمُونُ … قال علیه السلام : … فَقَالَ مُوسَى ع یَا قَوْمِ إِنَّ اللَّهَ لَا یُرَى بِالْأَبْصَارِ وَ لَا کَیْفِیَّهَ لَهُ وَ إنَّمَا یُعْرَفُ بِآیَاتِهِ وَ یُعْلَمُ بِأَعْلَامِهِ ، فَقَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى تَسْأَلَهُ، فَقَالَ مُوسَى ع یَا رَبِّ إِنَّکَ قَدْ سَمِعْتَ مَقَالَهَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِصَلَاحِهِمْ فَأَوْحَى اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ إِلَیْهِ یَا مُوسَى اسْأَلْنِی مَا سَأَلُوکَ فَلَنْ أُؤَاخِذَکَ بِجَهْلِهِمْ فَعِنْدَ ذَلِکَ قَالَ مُوسَى ع‏ «رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانِی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ‏» وَ هُوَ یَهْوِی‏ «فَسَوْفَ تَرانِی فَلَمَّا تَجَلَّى‏ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ»‏ بِآیَهٍ مِنْ آیَاتِهِ  «جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسى‏ صَعِقاً» … .

*** بعد از بیان وجوه صحیحه معنای روایت شریفه حال سراغ معنایی که ابن هنبوش از دیگر اسلاف کافر خود اخذ کرده است می رویم ، او میگوید امام خدای در خلق هست از این باب که ظهور و تجلی صفات کمالیه خداوند می باشد .

بنحو کلیه «تجلی و ظهور» را میتوان به دو نحو استظهار نمود معنایی که مقرب به ذهن می باشد و آن اظهار چیری که در ذات ظاهر کننده باشد که نسبت به خداوند این امر کفر وزندقه می باشد چرا که مستلزم تجزی و مقداری شدن ذات احدیت می شود لکن معنای مبعد آن خلق می باشد که مع القرینه مشیر به آن خواهد شد کما اشار الیه الروایات « بها (بالاشیاء) تجلی صانعها للعقول و بها امتنع عن نظر العیون » .

فلذا به نسبت کلام احمد معنای مبعد آن را نمی شود متصور شد بلکه عبارت او مشیر به همان معنای ناصحیح که مستلزم کفر و زندقه می باشد هست کما اینکه بار دیگر کلام او را متذکر میشویم :  ( فهو صلوات ربی علیه تجلی وظهور الله فی الخلق، أی تجلی وظهور مدینه الکمالات الإلهیه فی الخلق    (

او در این عبارت خود بوضوح میگوید : « تجلی و ظهور الله فی الخلق ، ای تجلی … الکمالات الالهیه فی الخق »

یعنی اظهار کمالات الهیه به مخلوق که مُشیر به این معنا می باشد که خداوند کمالات خود را در مخلوق اظهار کرده که آن مخلوق امام می باشد که این سخن بالادله العقلیه و السمعیه باطل و کفر می باشد که فی الجمله دلیل عقلی را تقریر نمودیم که این سخن منجر به تجزی و مقداری شدن خداوند می شود در حالی که تجزی دلالت بر نقصان و ضعف دارد حال آنکه نقص از ذات احدیث مبری می باشد و همچنین تشبیه بین خالق و مخلوق .

کما اینکه پیر و مراد او ابن عربی علیه اللعنه نیز در کتاب خود اینچنین ذکر میکند :

ولما أحب الرجل المرأه طلب الوصله أی غایه الوصله التی تکون فی المحبه ، فلم یکن فی صوره النشأه العنصریه أعظم وصله من النکاح ، ولهذا تعم الشهوه أجزاءه کلها … فإذا شاهد الرجل الحق فی المرأه کان شهوداً فی منفعل ، وإذا شاهده فی نفسه – من حیث ظهور المرأه عنه – شاهده فی فاعل ، وإذا شاهده فی نفسه من غیر استحضار صوره ما تکوَّن عنه کان شهوده فی منفعلٍ عن الحق بلا واسطه . فشهوده للحق فی المرأه أتم وأکمل … .

فصوص الحکم ، ابن عربی ، ص ۲۱۷ .

ادله نقلی :

– عن أبی الحسن الرضا قال : من شبه الله بخلقه فهو مشرک ، ومن وصفه بالمکان فهو کافر ، ومن نسب إلیه ما نهى عنه فهو کاذب . ثم تلا هذه الآیه : ” إنما یفتری الکذب الذین لا یؤمنون بآیات الله وأولئک هم الکاذبون ” .        بحار الانوار ج ۳ ص ۲۹۰

– عن أبی عبد الله علیه السلام قال : من شبه الله بخلقه فهو مشرک ، ومن أنکر قدرته فهو کافر .

– عن أبی عبد الله علیه السلام قال : من شبه الله بخلقه فهو مشرک … .

– ما آمن بی من فسر برأیه کلامی ، وما عرفنی من شبهنی بخلقه .   عیون اخبار الرضا للصدوق ، ج ۱ ص ۹۵

– ان الله تعالی خلو من خلقه وخلقه خلو منه وکل ما وقع علیه اسم شئ  فهو مخلوق ما خلا الله .       بحار الانوار ، ج ۳ ص ۳۲۲

– لا یلیق بالذی هو خالق کل شئ الا عن یکون مبائنا لکل شئ متعالیا عن کل شئ سبحانه و تعالی .          بحار الانوار ، ج۳ ص ۱۴۸

– کل ما فی الخلق لا یوجد فی خالقه ، فکل ما یمکن فیه یمتنع فی صانعه .                          بحار الانوار ، ج ۴ ص ۲۳۰

– بتشعیره المشاعر عرف أن لا مشعر له ، وبتجهیره الجواهر عرف أن لا جوهر له ، وبمضادته بین الأشیاء عرف أن لا ضد له ، وبمقارنته بین الأمور عرف أن لا قرین له ، ضاد النور بالظلمه ، والجلایه بالبهم ، والجسوء بالبلل ، والصرد بالحرور ، مؤلف بین متعادیاتها ، مفرق بین متدانیاتها ، داله بتفریقها على مفرقها ، وبتألیفها على مؤلفها ، ذلک قوله عز وجل : ” ومن کل شئ خلقنا زوجین لعلکم تذکرون ” ففرق بها بین قبل وبعد لیعلم ألا قبل له ولا بعد … .            بحار الانوار ، ج ۴ ص  ۲۲۹

و نکته منتهی الیه آن سخن از تفاوت صفت خالق و مخلوق می باشد که احمد اسماعیل بین خالق و مخلوق صفات را یکی دانسته در حالیکه این روایات صراحتا خلافا للروایات المتواتره می باشد و کفر صریح و زندقه مبین می باشد چرا که اشتراک صفات خالق و مخلوق نیز منجر به یکی بودن خالق و مخلوق بوده حال آنکه روایات در حد تواتر این مطلب را نفی کرده اند :

– … لادیانه إلا بعد معرفه ، ولا معرفه إلا بإخلاص ، ولا إخلاص مع التشبیه ، ولا نفی مع إثبات الصفات للتشبیه ، فکل ما فی الخلق لا یوجد فی خالقه ، وکل ما یمکن فیه یمتنع فی صانعه ، لا تجری علیه الحرکه والسکون ، وکیف یجری علیه ما هو أجراه ، أو یعود فیه ما هو ابتدأه ، إذا لتفاوتت ذاته ، ولتجزأ کنهه ، ولامتنع من الأزل معناه ، ولما کان للبارئ معنى غیر المبروء … .       بحار الانوار ج ۴ ص ۲۳۰

– وکل موصوف مصنوع ، وصانع الاشیاء غیر موصوف بحد مسمی .                                     بحار الانوار ج ۴ ص ۱۶۱

– جل أن تحل الصفات ، لشهاده العقول أن کل من حلته الصفات مصنوع .                        بحار الانوار ج ۴ ص ۲۵۳

– فمن وصف الله فقد قرنه ، ومن قرنه فقد ثناه ومن ثناه فقد جزأه ومن جزأه فقهد جهله .      نهج البلاغه ، خطبه اول         

نتیجه گیری :

« والحمد لله الذی جعل أعداء آل محمد من الحمقی »

ملاحظ نمودید که مدعی مارق درتوضیح روایت چگونه جهل خود را به اصل روایت نمایان ساخت و غافل از تتمه انتهای روایت به شرح آن پرداخت که منجر به تهافت در گفتار و نسبت نا صحیح به کلام امام معصوم شده و همچنین نیز در توضیح روایت همچون اسلاف و پیر و مراد خود صوفیه و جریانات انحرافی دیگر مانند شیخیه و بابیه و بهائیه به خلاف ضرورت عقل و دین و مکتب اهل البیت علیهم السلام و زندقه و الحاد زبان چرخاند و مهر تاییدی دیگر و مارقیت و ملحد بودن خود زد و فضاحت کلام خود را بر شیعیان اهل البیت علیهم السلام آشکار نمود .

برچسب ها
نمایش بیشتر

abbasi

طلبه، کارشناس مذهبی، پاسخگویی به شبهات، دکترای کلام اسلامی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن